1رهبران اسرائيل به حبرون نزد داوود رفتند و به او گفتند: «ما گوشت و استخوان تو هستيم؛ (2سموئيل 5:1)2حتی زمانی كه شائول پادشاه بود، سپاهيان ما را تو به جنگ میبردی و به سلامت بر میگرداندی؛ و خداوند، خدايت فرموده است كه تو بايد شبان و رهبر قوم او باشی.»3پس در حبرون داوود در حضور خداوند با رهبران اسرائيل عهد بست و ايشان همانطور كه خداوند به سموئيل فرموده بود، او را به عنوان پادشاه اسرائيل انتخاب كردند.4سپس داوود و آن رهبران به اورشليم كه محل سكونت يبوسیها بود و يبوس نيز ناميده میشد، رفتند.5ولی اهالی يبوس از ورود آنها به شهر جلوگيری كردند. پس داوود قلعهٔ صهيون را كه بعد به«شهر داوود» معروف شد، تسخير كرد6و به افراد خود گفت: «اولين كسی كه به يبوسیها حمله كند، فرماندهٔ سپاه خواهد شد.» يوآب پسر صرويه اولين كسی بود كه به يبوسیها حمله كرد؛ پس مقام فرماندهی سپاه داوود به او داده شد.7داوود در آن قلعه ساكن شد و به همين جهت آن قسمت از شهر اورشليم را شهر داوود ناميدند.8داوود بخش قديمی شهر را كه اطراف قلعه بود به سمت بيرون وسعت داد و يوآب بقيهٔ شهر اورشليم را تعمير كرد.9به اين ترتيب روزبهروز بر قدرت و نفوذ داوود افزوده میشد، زيرا خداوند، خدای قادر متعال با او بود.
سربازان شجاع داوود
10اين است اسامی سربازان شجاع داوود كه همراه قوم اسرائيل او را مطابق كلام خداوند، پادشاه خود ساختند و سلطنت او را استوار نمودند: (2سموئيل 23:8)11يشبعام (مردی از اهالی حكمون) فرماندهٔ افسران شجاع داوود پادشاه بود. او يكبار با نيزه خود سيصد نفر را كشت.12العازار پسر دودو، از خاندان اخوخ در رتبهٔ دوم قرار داشت.13او در جنگی كه با فلسطينیها در فَسدَميم درگرفت، داوود را همراهی میكرد. در محلی كه مزرعهٔ جو بود، سپاه اسرائيل در برابر فلسطينیها تاب نياوردند و پا به فرار گذاشتند،14ولی العازار و افرادش در آن مزرعهٔ جو در برابر فلسطينیها ايستادگی كردند و آنها را شكست دادند و خداوند پيروزی بزرگی نصيب ايشان نمود.15در حالی كه عدهای از فلسطينیها در درهٔ رفائيم اردو زده بودند، سه نفر از سی سردار شجاع داوود پيش او كه در غار عدولام پنهان شده بود، رفتند.16داوود در پناهگاه خود بود و اردوی فلسطينیها در بيتلحم مستقر شده بود.17در اين هنگام داوود گفت: «چقدر دلم میخواهد از آب چاهی كه نزديک دروازهٔ بيتلحم است بنوشم!»18پس آن سه سردار قلب اردوی فلسطينیها را شكافته، از آن گذشتند و از آن چاه آب كشيدند و برای داوود آوردند. ولی داوود آن آب را ننوشيد، بلكه آن را چون هديه به حضور خداوند ريخت19و گفت: «نه ای خدا، من اين آب را نمینوشم! اين آب، خون اين سه نفر است كه برای آوردنش جان خود را به خطر انداختند.»20ابيشای برادر يوآب، فرماندهٔ آن سه نفر بود. او يكبار با كشتن سيصد نفر با نيزهٔ خود، مانند آن سه نفر معروف شد.21هر چند ابيشای رئيس آن سه دلاور و معروفتر از ايشان بود، ولی جزو آن سه نفر محسوب نمیشد.22بنايا پسر يهوياداع اهل قبصئيل، سرباز معروفی بود و كارهای متهورانه انجام میداد. بنايا دو سردار معروف موآبی را كشت. او همچنين در يک روز برفی به حفرهای داخل شد و شيری را كشت.23يكبار با يک چوبدستی يک جنگجوی مصری را كه قدش دو متر و نيم و نيزهاش به كلفتی چوب نساجان بود، از پای درآورد. آن مصری نيزهای در دست داشت و بنايا نيزه را از دست او ربود و وی را با آن نيزه كشت.24اين بود كارهای بنايا كه او را مانند سه سردار ارشد معروف ساخت.25او از آن سی نفر معروفتر بود ولی جزو سه سردار ارشد محسوب نمیشد. داوود او را به فرماندهی گارد سلطنتی گماشت.26-47سربازان معروف ديگر داوود پادشاه اينها بودند: عسائيل (برادر يوآب)، الحانان (پسر دودو) اهل بيتلحم، شموت اهل هرور، حالص اهل فلونی، عيرا (پسر عقيش) اهل تقوع، ابيعزر اهل عناتوت، سبكای[1] اهل حوشات، عيلای اهل اخوخ، مهرای اهل نطوفات، حالد[2] (پسر بعنه) اهل نطوفات، اتای (پسر ريبای) از جبعهٔ بنيامين، بنايا اهل فرعاتون، حورای[3] اهل وادیهای جاعش، ابیئيل اهل عربات، عزموت اهل بحروم، اليحبای اهل شعلبون، پسران هاشم اهل جزون، يوناتان (پسر شاجای) اهل حرار، اخيام (پسر ساكار) اهل حرار، اليفال (پسر اور)، حافر اهل مكرات، اخيا اهل فلون، حصرو اهل كرمل، نعرای (پسر ازبای)، يوئيل (برادر ناتان)، مبحار (پسر هجری)، صالق اهل عمون، نحرای اهل بيروت (او سلاحدار سردار يوآب بود)، عيرا اهل يتر، جارب اهل يتر، اوريا اهل حيت، زاباد (پسر احلای)، عدينا (پسر شيزا) از قبيلهٔ رئوبين (او جزو سی و يک رهبر قبيلهٔ رئوبين بود.) حانان (پسر معكه)، يوشافاط از اهالی متنا، عزيا اهل عشتروت، شاماع و يعوئيل (پسران حوتام) اهل عروعير، يديعیئيل (پسر شمری)، يوخا (برادر يديعیئيل) از اهالی تيص، الیئيل اهل محوی، يريبای و يوشويا (پسران الناعم)، يتمه اهل موآب، الیئيل، عوبيد و يعسیئيل اهل مصوبات.