1پيش از آنكه سپاه مصر، شهر فلسطينی غزه را تصرف كند، خداوند اين پيغام را دربارهٔ فلسطينيان به من داد: «بنگريد! از سوی شمال سيلی میآيد، مانند رودی كه طغيان كرده باشد! سيل میآيد تا سرزمين فلسطينيان و هر چه در آن است، و شهرها و مردمانش را از ميان ببرد. مردم و ساكنين آنجا از ترس و وحشت، فرياد خواهند زد و گريه و زاری خواهند نمود،3زيرا صدای سم اسبها و خروش عرابهها و چرخهای آن به گوش میرسد! پدران میگريزند، بیآنكه به فكر فرزندان درماندهٔ خود باشند!4چون زمان نابودی تمام فلسطينيان و همدستانشان در صور و صيدون فرا رسيده است. من، خداوند، آنانی را كه از جزيرهٔ كريت آمدهاند، يعنی فلسطينیها را از بين خواهم برد.5شهرهای غزه و اشقلون با خاک يكسان خواهند شد. ای بازماندگان فلسطينی كه در وادی زندگی میكنيد، تا به كی عزاداری خواهيد كرد؟6«مردم فرياد برآورده خواهند گفت: ”ای شمشير خداوند، كی آرام خواهی گرفت؟ به غلاف خود برگرد و آرام بگير و استراحت كن!“7ولی چطور میتواند آرام گيرد، در حالی که من او را مأمور كردهام تا شهر اشقلون و شهرهای ساحلی را از بين ببرد.»
Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Nutzererfahrung bieten zu können.